حجتالاسلام دکتر قیسالعطار از فضائل امیرالمؤمنین(ع) در آینه اشعار اصحاب خاص آن حضرت میگوید/ در مدح «پدر امت»
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۹۸۹۳۲
این مکالمهای بود که بین ما و دکتر العطار مرداد سال گذشته در حاشیه گفتوگو درباره واقعه غدیر و پژوهشهای ایشان در خصوص نهجالبلاغه رد و بدل شد و ولادت امیرالمؤمنین(ع) بهانهای شد تا این بار بهطور مشخص همین موضوع را محور اصلی گفتوگو با ایشان قرار دهیم.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر قیس بهجت العطار اشعار اصحاب شاخص امیرالمؤمنین(ع) همچون مالکاشتر نخعی، عمار یاسر و .
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
همانطور که پیشتر گفته بودید مردم نمیدانند اصحاب حضرت، همچون مالکاشتر، عمار یاسر و بسیاری اصحاب نام آشنای تاریخی حضرت علی(ع) شاعر نیز بودهاند. به مناسبت ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) دوست داریم از انعکاس فضائل و مناقب حضرت در شعر اصحاب خاصشان برایمان بگویید.
بگذارید اول اینطور شروع کنیم که آیا میتوان شعر را از تاریخ جدا حساب کرد یا خیر؟ خیلی از افراد دستکم در جامعه عربی به شعر اهمیت نمیدهند؛ بیشتر شعر را به عنوان یک فرهنگ و تاریخ زبان و ادبیات عرب میپذیرند و این وجه را پررنگ میکنند. اما در خصوص تاریخ ائمه(ع) از منظر شعر کار نکردهایم. یعنی خیلی از شاعران شیعه تاکنون شعرهایشان چاپ نشده، اگر هم جمع شده خیلی منقح و مرتب نیست و پر از اشتباه و غلط منتشر شده، چرا؟ چون میگویند این شعر است و بود و نبودش چه فرقی میکند؟! این اشتباه است.
به نظر بنده و بسیاری از مورخان، شعر میتواند صادقتر از کتابهای تاریخی باشد. کاتب تاریخی ممکن است درباری باشد و در ازای مثلاً هزار دینار، تاریخ را خلاف واقع روایت کند.
در خصوص اشعار اصحاب امیرالمؤمنین(ع) باید چند نکته را مدنظر داشت. نخست اینکه اصحاب به دو معنا اطلاق میشود: یک معنیاش افراد دور و بر یک آدم است، افرادی که با امام بودند فارغ از اینکه میزان اخلاص و سطح ایمانشان چقدر بود؛ اینکه حضرت را به عنوان خلیفه چهارم قبول داشتند یا امیرالمؤمنین را خلیفه اول و مظلوم میدانستند. منظور ما از اصحاب حضرت در «سلسله دواوین الشعراء من اصحاب علی امیرالمؤمنین(ع)» نه به معنای اول بلکه به معنای اصحاب خاص حضرت است. این اصحاب خاص نیز صرفاً جنگجو نبودند. شاید هیچکس نمیدانست مالکاشتر شاعر و از بزرگان شعر عرب است. در کتابهای ادبیات و نه فقط کتابهای مناقب و فضائل، در کتابهای حماسه ابوتمّام و حماسه بُحتری، بسیاری از شاعران از مالک اشتر تقلید کردهاند. به این شعر توجه کنید:
بَقَّیتُ وَفری و انحَرَفتُ عَنِ العُلی
و لَیقتُ أضیافی بِوجه عُبوسِ
إن لَم أشُنَّ علی ابنِ هندِ غارةً لم تخل یوماً من نهابِ نُفوسی
بعضی میگویند چرا مالک در این شعر در مورد معاویه، «ابنهند» را به کار برده در حالی که باید «ابنحرب» میگفت. ابنحجر عسقلانی انصاف به خرج داده و میگوید نسبت دشمن به مادرش دردناکتر است. بد نیست این را نیز توضیح دهیم که در فرهنگ عربی و فرهنگ اسلامی، اگر شخص را به مادرش نسبت دادند، دو معنا میدهد؛ یک وقت مادر طرف خیلی نجیب و سرشناس است و او را به مادرش نسبت میدهند تا از او تجلیل کنند؛ چنانکه شاعری، قریشیها را نسبت به حضرت علی(ع) تحریک میکرد و میگفت:
هذا إبنُ فاطمةَ الّذی أفناکم
این فرزند فاطمه (فاطمه بنت اسد) بود که شما را نابود کرد.
کاربرد دوم که یاران حضرت علی(ع) معمولاً این استفاده را درباره معاویه به کار میبرند «ابن هند» است. چرا؟ چون دامن هند لکهدار بوده و معنای این حرف این است که معاویه تو فرزند هندجگرخوار هستی.
این شعر از مالک هم خیلی زیباست. میجنگید و این شعر را میخواند. با اینکه او از حضرت علی(ع) چند سال بزرگتر است ولی حضرت را «أب» یعنی پدر خطاب میکند:
هذا عَلیٌ فی الدُّجی مِصباحُ / و هوَ وَلیٌ أزهَرٌ جَحجاحُ
ألسُنُنا فی مَدحِهِ فِصاحُ / و هو أبٌ برٌّ بِنا نَفّاحُ
از چه تعداد اصحاب امیرالمؤمنین(ع) شعر منتشر شده و چقدر از این افراد شعر داریم؟
در مورد اصحاب خاص امیرالمؤمنین(ع) مثل مالکاشتر، عمار یاسر، قیس بن سعد انصاری، سعید بن قیس همدانی، قیس بن عمر نجاشی که به او شاعر علی فی الصفین میگفتند، ابوالطفیل کنانی- که تا زمان مختار بود و در انتقام و خونخواهی امام حسین(ع) شرکت کرد- هاشم مرقال و چند تن دیگر، شعر ۱۲تن از آنها را در دیوانهای مستقل منتشر کردهایم. غیر از اینها، بیش از ۵۰۰تن از یاران حضرت علی(ع) را داریم که حدود دو تا ۶ قصیده بیشتر یا کمتر داشتهاند و مثلاً ۱۵ یا ۲۰ مورد نیست که بتوان بهطورمستقل در دیوانی منتشر کرد. در شعر همه این افراد هم مطالب معرفتی در خصوص حضرت علی و حسنین(ع) وجود دارد. خیلی خوب است این اشعار از همین نظر بررسی شود؛ مثلاً واژه «امیرالمؤمنین» در شعر شاعران آن زمان یا واژه «أب» به معنای «پدر» را میبینیم که مالکاشتر با اینکه از حضرت علی پیرتر است درباره حضرت به کار میبرند که اشاره به «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ» است که از حضرت رسول(ص) نقل شده است. یا در خصوص واژه «وصی» بعضی میگویند این واژه ساختگی است و شیعیان وصی را ساختهاند؛ ولی ابنابیالحدید منصفانه حرف زده و گفته ما کل اشعار را گشتیم و دیدیم در آن زمان حضرت علی(ع)، «وصی رسولالله» نامیده میشده است. ضمناً «لسان العرب» که نویسندهاش ابنمنظور أفریقی مصری است درباره واژه «وصی» میگوید وصی به معنای اتصال است و از این رو حضرت علی(ع) به عنوان وصی شناخته میشود چون متصل به پیغمبر(ص) بود «لإتصال نسبه و سببه و هدیه و سمته برسول الله». این قسمتش قشنگ است که میگوید «هذا لقبه عند السلف الصالح» سلف صالح حضرت علی(ع) را اینچنین مینامیدند «و یقولوا فیه غیرهم لولا دعابة فیه» و غیر از سلف صالح در خصوص حضرت علی(ع) میگویند «اگر شوخطبع نبود سزاوار خلافت بود». خب قائل مقوله «لولا دعابة فیه» چه کسی است؟ خلیفه دوم و عمروبنعاص. این نکته را گفتم تا بدانیم ادبیات چقدر در روایت تاریخ مؤثر است. این از جمله دلایلی است که میگویند ابنمنظور شیعه است، حالا یا هفت امامی یا دوازده امامی.
پس به نقش شعر در تاریخ اشاره داشتیم که نمیشود اینها را از همدیگر جدا کرد، چرا که بعضی وقایع تاریخی را در کتابهای تاریخی جوری مینویسند که وقتی در ادبیات میگردید میبینید ادبیات جور دیگری است. مثلاً در کتابهای تاریخ خیلی از ویژگیهای حضرت علی(ع) را که پیغمبر(ص) یا مسلمانان میگفتند نمیآوردند! شما میدانید حسان بن ثابت چقدر در مورد حضرت علی(ع) شعر دارد؟ دستکم ۱۵قصیده دارد که هیچکدام در دیوانش نیامده است. کدامش را میآورند؟ مرثیهسراییاش برای خلیفه سوم را در همه دیوانهایش آوردهاند. این نقص بزرگی است؛ تمنا دارم اشعاری که در مصادر قدیمی است را مستند در دیوان حسان و نه بهطورجداگانه چاپ کنیم. علامه امینی نوشت و دیگران نوشتند، ولی دانشجوی عرب دیوان حسان را میخواند و نمیرود «الغدیر» را ببیند. اگر اینها را وارد دیوان حسان کنیم، جلو چشم دانشجویان قرار میگیرند.
مسئله بعدی این است که هیچکس نمیداند این اصحاب حضرت علی(ع) شاعر هستند. به این مناسبت باید اشاره کنم و بپرسم آیا میدانید امام حسن(ع) هم دیوان شعر دارد؟ باورتان میشود؟ نسخه خطی وجود دارد و مؤلفش نیز ابوالحسن مدائنی متوفی ۲۲۵ است. تا من تحقیق نکردم، همانطور بوده است. مظلومیت ائمه بهخصوص امام حسن(ع) همینقدر واضح است. چند قرن از شهادت امام حسن(ع) میگذرد که این نسخه خطی موجود است و هیچکس دربارهاش تحقیق نکرده بود. چقدر هم اطلاعات درزمینه افتخارات امام حسن(ع) و ذکر ننگهای دشمنان اهل بیت(ع) مثل عمروعاص و مروان داخل آن است. چقدر افتخار است که امام حسن(ع) این اشعار را گفته است. متأسفانه کسی از آن اطلاع نداشت. پس باید اصحاب حضرت علی(ع) به عنوان شاعر و ادیب هم شناخته شوند و آن را بررسی کنیم. یک نویسنده مصری به اسم احمد زکی صفوت خطبههای خطبای عرب را در «جمهرة خطب العرب» در سه جلد آورده ولی یک خطبه را هم از خطبههای یاران حضرت علی(ع) نیاورده است. این کار یا از نفهمی یا از دشمنی است و یا اینکه اصلاً مطلع نیستند. به یک نفر در نجف سفارش دادم که تاکنون یک جلد ۵۰۰ صفحهای مستدرکات خطبای یاران امیرالمؤمنین(ع) را درآورده است.
زمانی از من خواستند همین کتابها را برای تدریس دانشگاهی چکیده کنم. بحمدالله نیز همینطور شد ولی خوب جا نیفتاده است. به نظرم میشود این ۱۲کتاب و آن ۵۰۰نفر را در یک کتاب چکیده به عنوان کتاب درسی یا کمک درسی داشته باشیم، چرا که اینها چهرههای ادبی اعم از شعر، نفی، احتجاج و اینهاست. من خطبههای مالکاشتر را نیز جمعآوری کردهام که ۲۰سال پیش چاپ شده است. آن کتاب را نیز به روش نهجالبلاغه یعنی خطبههای مالکاشتر، نامههای مالکاشتر و کلمات قصار مالکاشتر تقسیم کردم. آنجا بیان کردم کجا مالکاشتر از حضرت علی(ع) متأثر شده و کجا به تعبیر امروزی «از استادش چیزی یاد گرفته» است.
تصویری که این اصحاب از امیرالمؤمنین(ع) در شعرشان دارند، چگونه است؟
این هم مسئله مهمی است. بعضی از امروزیها بهتازگی میگویند اینها آنگونه که فکر میکنیم همه شیعه و اثنیعشری و متعصب نبودهاند بلکه امام علی(ع) را به عنوان خلیفه چهارم قبول داشتهاند! میگفتهاند با هر کسی که بیعت شد، با او هستیم و علی هم فعلاً خلیفه است و ما از او دفاع میکنیم. این حرف خطرناکی است و میخواهند مطالب را قاطی کنند.
بله، بعضیها اینجوری هستند ولی آیا یاران حضرت همچون مالکاشتر هم اینطور بود؟ مالکی که حضرت در خصوص او میگفت: «کانَ لی کما کنْتُ لِرَسُولِ اللهِ» یا مثل عمار یاسر که رسولالله(ص) میفرماید: «مُلیء إیماناً مِن مَشاشه إِلی أخمَص قَدَمیه» از سر تا پا پر ایمان است. از این رو این کار را نیز کردم و در ابتدای هر کتاب اشعار یاران حضرت امیرالمؤمنین، کلام حضرت علی(ع) یا رسولالله(ص) را در خصوص آن فرد آوردم تا نشان دهم ایمان این فرد خالص است و دارند از حضرت علی(ع) به عنوان امام مفترض الطاعه و امام اول و مظلوم واقع شده دفاع میکنند نه به عنوان حاکم.
نمونههایی از این اشعار را برایمان میخوانید؟
اگر فضائل حضرت علی(ع) در شعر شاعران آن زمان دستهبندی شود خیلی خوب است. برای نمونه قیس بن سعد که در رکاب حضرت امیر(ع) در تمام جنگها حضور داشت و از یاران حضرت امام حسن(ع) بود در خصوص علی(ع) میگوید:
و عَلیٌ إمامُنا و إمامٌ لِسِوانا أتی بِهِ التَّنزیلُ
یَومَ قالَ النَّبی مَن کُنتُ مَولاهُ عَلیٌ مَولاهُ هذا دَلیلُ
إنَّ ما قالَهُ النَّبیُ عَلَی الأمَّةِ فَرضٌ ما فیهِ قالٌ و قیلٌ
اگر بخواهید این سه بیت را از نظر ادبی و عقایدی بررسی کنید چه درمیآید؟ کلی معارف در آن است.
یا عبدالرحمن بن حنبل که شیعه و از یاران حضرت علی(ع) است، علیه خلیفه سوم اعتراض کرد، شلاق خورد و دست آخر به کوه دماوند در ایران تبعیدش کردند. او میگوید:
عَلیٌ وَصیُّ المُصطفی و وَزیرُهُ / و أوَّلُ مَن صَلّی لِذِی العَرشِ وَاتَّقی
یا در شعر دیگری امیرالمؤمنین(ع) را به فرزند فاطمه بنت اسد بودن مدح کرده است.
وَ کانَ أمیرُالمؤمنینَ بنُ فاطِم بکِمُ إن عَرا خَطبٌ أبَرَّ و أرفَقَ
خزیمه بن ثابت، ذوالشهادتین، کسی که پیامبر(ص) شهادتش را دو شهادت به حساب میآورد در صفین در رکاب حضرت علی(ع) شهید شد. دشمنان اهل بیت(ع) گفتند دو نفر در تاریخ به اسم خزیمه بن ثابت انصاری داشتهایم! آن که با حضرت علی(ع) بوده، ذوالشهادتین نیست و فرد دیگری است! چرا؟ چون این، دو شهادت علیه معاویه و به نفع حقانیت حضرت علی(ع) میشود. خزیمه میگوید:
یا وَصیَّ النَّبی قَد أجلتُ الحَربُ الأعادی و سارتِ الأظعانُ
یا میگوید:
وَصیُّ رسولِ الله مِن دونِ أهلِهِ و فارِسُهُ قَد کانَ فی سالِفِ الزَّمَن
هاشم مرقال از دیگر اصحاب حضرت میگوید:
ذاکَ الوَصیُّ بِالهُدَی استَهَلّا / أوَّلُ مَن صَدَّقَهُ و صَلّی
یا در شعر دیگری:
هذا عَلیٌ أمیرُالمؤمنینَ بِهِ البیعَةُ قامَت فَإن جاءَت فَذا الوَطَرُ
واژههای «امیرالمؤمنین»، «وصی»، «غدیر»، «وصی المصطفی» و «وزیره» را ببینید؛ در همین چهار پنج بیت همه مطالب معرفتی در اشعار این اصحاب است.
ابوالطفیل کنانی نیز که بعداً از یاران مختار شد، میگوید:
أشهَدُ بِالله و آلائِهِ و آلِ یس و آلِ زُمَر / إنَّ عَلی بن أبیطالبٍ بَعدَ رَسولِ الله خیرُ البَشَر
یک مسئله دیگر عرض کنم و سخنانم را خاتمه بدهم و آن ادب تکلم با امام معصوم(ع) است. هر جا اسم حضرت آمد باید ادب کلام با معصوم را رعایت کنیم. اگر شما پیش رئیسجمهور یا یک وزیر بروید، کلی چاپلوسی کرده و کلمات مؤدبانه انتخاب میکنید. ما شیعهها باید این ادب کلام را یاد بگیریم و اگر شعرهای یاران حضرت علی(ع) را بگردید میبینید همهشان خیلی رعایت ادب میکردند.
در این اشعار، تبرّی هم بوده است؟
بله، تبری از دشمنان حضرت علی(ع) چه در جنگ و چه پیش از جنگ، خیلی در شعر مالکاشتر واضح است. تبری از طلحه و زبیر و معاویه و تمام شامیان و اصحاب جمل و تمام جریان خلافت در این اشعار وجود دارد.
خبرنگار: فاطمینژاد
منبع: قدس آنلاین
کلیدواژه: یاران حضرت علی ع امیرالمؤمنین ع حضرت علی اصحاب حضرت امام حسن ع مالک اشتر عمار یاسر رسول الله اصحاب خاص
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۹۸۹۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ز مشرق تا به مغرب گر امام است، امیرالمؤمنین حیدر تمام است
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب؛ طاهره تهرانی: در لبابالالباب عوفی از عطار نیشابوری با عنوان «الأجل فریدالدین افتخار الافاضل ابوحامدِ ابوبکر العطار النیشابوری سالک جاده حقیقت و ساکن سجاده طریقت» نام میبرد. در واقع این قطعیترین چیزی است که درباره او میدانیم، چراکه وقایع و شخصیت عطار بسیار مبهم است. میدانیم که او در نیمه دوم قرن ششم متولد شده و تا ربع اول قرن هفتم میزیستهاست، در شهر نیشابور متولد شده و نامش -آنطور که در اشعارش به همنامی خود با رسول خدا اشاره میکند- محمد بودهاست. لقبش فریدالدّین بود و در شعر بیشتر عطّار و گاهی نیز فرید تخلص کرده است. بعضی نام پدرش را محمود، بعضی ابراهیم بن اسحاق و بعضی یوسف دانسته اند، که مردم آن خطه از خراسان مزار او را در کدکن نیشابور و زیارتگاه پیرِ زِروَند میدانند. ۲۵ فروردین روز بزرگداشت شیخ فرید الدین عطار نیشابوری است.
کودکی در دوران آشوب
کودکی عطار با طغیان غُزها همراه شد و او در کودکی شکنجهها، تجاوزها، خرابیها، مرگ و درد و وحشت را اطراف خود مشاهده نمود. چند سال بعد، پس از فروکش فتنه غز، عطار در مکتب مشغول آموختن شد. آنطور که از اشعارش بر میآید او با علوم مختلفی مانند حدیث، فقه، قرآن، طب، نجوم و کلام آ شنایی داشته است. پدر عطار به شغل دارو فروشی یا همان عطاری مشغول بوده است، فریدالدین بعد از پدر همان پیشه او یعنی عطاری را در پیش میگیرد و گاهی نیز طبابت میکند، اما اطلاعی در دست نیست که نزد چه کسی طبابت را فرا گرفته است.
سلوک در میانه بازار عطاران
به هر صورت شغل پدر را در پیش میگیرد، اما با وادی عرفان بیگانه نبوده و راه سلوک خود را بودن میان مردم و اشتغال به فعالیتهای جاری و معمول میداند، نه رفتن به خانقاه و زهد و گوشه نشینی. به همین استناد میتوان باور رفتاری او را به اهل فتوت نزدیکتر دانست. حکایات زیادی را به او نسبت میدهند که باعث شوریدگی و تغییر سلوک او و ورودش به وادی معرفت شده است تا واقعه دیدار او در نیشابور با جلالالدین کوچک در حین سفر به قونیه- اما در واقعی بودن و صحت آنها تردید هست.
طبع روان، روایتگر عرفان
شهرت عطار بیشتر به دلیل نوع قصه پردازی او در منطقالطیر با آن روایت شگفت انگیز، و غزلهای قلندرانه و خاص عرفانی اوست، او بعد از سنایی و قبل از مولوی یکی قلههای عرفان قلمداد میشود. الهینامه، اسرارنامه، جواهرنامه، خسرونامه، شرح القلب، مصیبتنامه، منطق الطیر، دیوان اشعار و مختارنامه از آثار منظوم عطارند و تذکره الاولیأ تنها اثر او به نثر است که حاوی ذکر احوال عارفان و اولیأ است، و پیداست او به این روایتها علاقمند بوده است.
بنای آرامگاه عطار و مزار کمال الملک در نیشابوردرباره مذهب عطار نیشابوری اختلاف است. برخی از اشعار او به گونه مرسوم زمانه درباره فضیلت خلفا، نشان میدهد بر مذهب اهل سنت بوده است، با این حال او اشعار بسیاری در فضیلت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، سبطین و اهل بیت (ع) سروده که بخشی از آنها ذکر میشود:
خواجه حق پیشوای راستین
کوه حلم و باب علم و قطب دین
ساقی کوثر، امام رهنمای
ابن عَمِّ مصطفا، شیرخدای
مرتضای مجتبا، جفت بتول
خواجه معصوم، داماد رسول
در بیان رهنمونی آمده
صاحب اسرار سلونی آمده
مقتدا بیشک به استحقاق اوست
مفتی مطلق علیالاطلاق اوست
چون علی از غیبهای حق یکی است
عقل را در بینش او کی شکی است
هم ز اقضیکم علی جانآگه است
هم علی ممسوس فی ذات الله است
گشته اندر کعبه آن صاحب قبول
بت شکن بر پشتی دوش رسول
در ضمیرش بود مکنونات غیب
زان برآوردی ید بیضا ز جیب
گر ید بیضا نبودیش آشکار
کی گرفتی ذوالفقار آنجا قرار
گاه در جوش آمدی از کار خویش
گه فرو گفتی به چَه اسرار خویش
در همه آفاق هم دم مینیافت
در درون میگشت و محرم مینیافت...
در بسیاری از توصیفات او از حضرت علی علیه السلام بر تنهایی و بی همانندی آن امام تاکید میشود. در غزلی که پیشتر میآید میبینیم که آن حضرت را نمونه کامل عارف کامل و مقتدای همه سالکان راه معرفت میداند:
شادی به روزگار شناسندگان مست
جانها فدای مرتبه نیستانِ هست
از ناز برکشیده کله گوشه بلی
در گوش کرده حلقه معشوقه الست
گاهی ز فخر تاج سر عالمی بلند
گاهی ز فقر خاک ره این جهان پست
دستار عقلشان کف طرار عشق برد
بازار توبهشان شکن زلف لا شکست
برخاستند از سر اسرار هر دو کون
چون شاه عشق در دل ایشان فرو نشست
زنجیر در میان و نمد دربرند از آنک
مردی که راه فقر به سر بُرد، حیدر است
آنجا که پای جای ندارد فشرده پای
وآنجا که دست جای ندارد فشانده دست
در قعرِ بحر نور فرو خورده غوطهها
وز شوق ذوق ملک عدم نیستی به هست
عطار جام دولت ایشان به کف گرفت
جاوید از آن شراب معطر بماند مست
در بخشی از الهی نامه در ذکر فضیلتهای امیرالمؤمنین میخوانیم:
ز مشرق تا به مغرب گر امام است
امیرالمؤمنین حیدر تمام است
گرفته این جهان زخم سنانش
گذشته زان جهان وصف سه نانش
چو در سرِ عطا اخلاص او راست
سه نان را هفده آیة خاص او راست
سه قرصش چون دو قرص ماه و خورشید
دو عالم را به خوان بنشاند جاوید
ترا گر تیر باران بر دوام است
علیُّ جُنّةُ جُنّة تمام است
پیمبر گفتش ای نور دو دیده
ز یک نوریم هر دو آفریده
چنان در شهر دانش باب آمد
که جَنّت را بحق بوّاب آمد
چنان مطلق شد اودر فقر وفاقه
که زرّ و نقره دادش سه طلاقه
چنین نقل است کاو را جوشنی بود
که پشت و روی جوشن روشنی بود
از آن چون روی بودش پشت جوشن
که بر بستش بدان اندام روشن
چنین گفت او: که گر منبر نهندم
به دستوریِ حق داور دهندم
میان خلق عالم جاودانه
کنم حکم از کتاب چارگانه
چو هرچ او گفت از بهر یقین گفت
زبان بگشاد روزی و چنین گفت
که لو کشف الغطا دادست دستم
خدا را تا نبینم کی پرستم
زهی چشم و زهی علم و زهی کار
زهی خورشید علم و بحر زخّار
دم شیر خدا میرفت تا چین
ز علمش ناف آهو گشت مشکین
ازین گفتند مرد داد و دین شو
ز یثرب علم جستن را به چین شو
اسد کاو ناف خانه آفتاب است
ازان آهو دمش چون مشک نابست
خطا گفتم که ازمشک خطای است
که او هم نافه و شیر خدای است
اگر علمش شدی بحری مصوّر
درو یک قطره بودی بحر اخضر
چو هیچش طاقت منّت نبودی
ز همّت گشت مزدور جهودی
کسی گفتش چرا کردی، بر آشفت
زبان بگشاد چون تیغ و چنین گفت:
لَنَقْلُ الصخر من قلل الجبال (برای من سنگ کشی از قلههای کوه)
اَحَبُّ اِلیَّ مِن مِنَنِ الرجالِ (گواراتر و آسانتر است از منت مردمان)
یقول الناس لی فی الکسب عار (به من میگویند: در کار و کسب ننگ است)
فقُلت العارُ فی ذُلِّ السؤالِ (و من میگویم: ننگ این است که انسان از دیگران بخواهد)
عطار با ذکر این رباعی که منسوب به امیرالمؤمنین است، نشان میدهد که طی مراتب سلوک و آزادگی و بیاعتنایی به دنیا به معنی کاهلی و خمودگی و گوشه گزینی نیست؛ چنانچه حضرت علی علیه السلام چنین نمیکرد، چاه میکند و نخل میکاشت و زراعت مینمود و مُزد میگرفت.
در ادامه بخشی از اسرارنامه:
سوار دین پسر عَمِّ پیمبر
شجاع صدر، صاحب حوض کوثر
به تن رستم سوار رخش دلدل
به دل غواصِ دریایِ توکل
علیالقطع افضل ایام او بود
علیالحق حجه الاسلام او بود
منادیِ سلونی درجهان داد
بیک رمز از دو عالم صد نشان داد
چنین باید نماز ار اهل رازی
که تا باشد نماز تو نمازی
چنان شد در نماز از نور حق جانش
که از پایی برون کردند پیکانش
نمازش چون چنین باشد گزیده
به الحمدش چنان گردد بریده
ز جودش ابر دریا پرتوی بود
به چشمش عالمی پر زر جوی بود
زهی صدری که تا بنیاد دین بود
دلش اسرار دان و راه بین بود
ز طفلی تا که خود را پیر کردی
برین دنیای دون تکبیر کردی
چو دنیا آتش و تو شیر بودی
از آن معنی ز دنیا سیر بودی
اگرچه کم نشیند گرسنه شیر
نخوردی نان دنیا یک شکم سیر
از آن جستی به دنیا فقر و فاقه
که دنیا بود پیشت سه طلاقه...
طبع قصهگو و روایتگر عطار در میانه این مثنوی اشاراتی به ماجرای بیرون کشیدن تیر از پای آن حضرت در نماز، و نوع رفتار ایشان در غذاخوردن و برخاستن پیش از سیر شدن دارد.
خاموشی چراغ عمر در هجوم مغول
سال وفات عطار مشخص نیست و برخی از تاریخ نویسان سال وفات او را ۶۲۷ هجری قمری دانسته، برخی دیگر سال وفات او را ۶۳۲ و ۶۱۶ دانسته اند. عطار نیشابوری هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور اسیر و ظاهراً بر دروازه آن شهر به دست یکی از جنگجویان مغول کشته شد. آثار او نیز در این حمله از میان رفت و آنچه امروز در دست ماست آن کتابهایی است که در زمان حیات او به خارج از نیشابور برده شده بودند. مزار شیخ عطار در فاصله دو کیلومتری به سمت غرب از باغ و آرامگاه حکیم عمر خیام در شهر نیشابور قرار گرفته است، و بین این دو آرامگاه امروز خیابان پر درختی است که به نام بلوار عرفان نامگذاری شده است.
کد خبر 6077412 طاهره تهرانی